مدح و مناجات با حضرت عباس علیه السلام
ای لشکر حق را سر و سردار اباالفضل وی دست علی در صف پیکار اباالفضل هم خون حسین بن عـلـی در تن پـاکـت هم روح تو در پـیـکـر ایـثـار اباالفضل ریحانۀ دو فـاطـمه و مـاه سه خـورشیـد آرام دل حــیــدر کـــرّار ابــاالــفــضـل مـانـنـد تـو در ارتـش اســلام کـه دیــده فـرمـانـده و سـقّـا و عـلـمـدار اباالفضل تو مـاه بـنـی هـاشمی و ما شب تاریک تو لالـۀ عـبـاسـی و مـا خـار اباالفـضل هم کـاشف کـرب پـسر فـاطـمـه هـستی هم خـیـل بنی فـاطـمه را یـار اباالفضل بر حاجت خود کرده صد وسی وسه نوبت هر خـسته دلی نام تو تکـرار اباالفضل در مصر ولایت شده بر یـوسف زهـرا تو مـشتـری و عـلـقـمه بـازار اباالفضل عشق و ادب و غیرت و ایثار و شهادت کـردنـد به آقـایـیات اقـرار ابـاالـفـضل تو رستهای از خویش و گرفتار حسینی خـلـقـنـد به عـشق تو گرفـتـار اباالفضل ما بهر تو گـریـان و زند زخـم تو خنده پیـوسته به شمـشیـر شـرربـار اباالفضل برخـیـز سکـیـنه به حـرم منتظر توست جامش به کف و اشک به رخسار اباالفضل از سـوز عطش آب شده طفـل سه ساله مگـذار بـگـریـد به حـرم زار اباالفضل تا آن که بـبـیـنـنـد بـه تـن دست نـداری یکلحظه سر از علقمه بردار اباالفضل مـگـذار رود زیـنب کـبـری به اسـیـری ای دست علی، دست برون آر اباالفضل کی گفته تن پاک تو در علقـمه تنهاست گـردیـده تو را فـاطـمـه زوّار اباالفضل خـون دل ما را که شده اشـک عـزایـت زهـرا و حـسیـنانـد خـریـدار اباالـفضل مـگـذار شود خـشک دمـی دیـدۀ "میثم" چشمی که بگریم به تو بسیار اباالفضل |